وطنم زنده بمونی وطنم
وطنم تنها نمونی وطنم
کی میگه میشه فراموشت کرد
با غم و غصه هم آغوشت کرد
تا که خون در رگ ما جاری هست
نام ایران به خدا باقی هست
بسم الله الرحمن الرحیم
بر لب کوثـــــرم اى دوست؛ ولى تشنه لبم در کنــــار منـــى، از هجر تو در تاب و تبم
روز من با تو به شب آمد و شب با تو به روز در فــــــــراقِ رخ ماهت، گذرد روز و شبم
شعری از:امام خمینی رحمة الله علیه....
یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی که با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای که کرایه کرده بودند برمی گشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر کردید و زود برگشتید؟
فرمودند: ثواب این کارها کمتر از ثواب زیارت نیست.
بعضیا که نمیفهمن...
بفهمن
برای این خاک و ناموس و چادر و غیرت و آزادی چه چیزایی فدا شده.
سلام بر آنهایی که، از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم....
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم...
نماندند تا بمیرند، بلکه رفتند تا بمانند...
شادی روح امام و شهدا صلوات
جانباز چه میداند که دنیا چیست ؟
جانباز چه میداند که سلامت بودن چیست ؟
جانباز چه میداند دنبال کودک دویدن چه معنایی دارد ؟
جانباز .... تنها عشق را میداند ....
عشق به میهن و اسلام را ....
عشق به ناموس و خانواده را ...
و عشق به امام را ....
برای سلامتی همه این عزیزان صلوات ....
چفیهی من بوی شبنم میدهد
عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود
جمعه، با مهدی، مقابل میشود
گردان پشت میدون مین زمین گیر شد.
چند نفر داوطلب شدن و رفتن که معبر رو باز کنن، ۱۵ ساله بود.
چند قدم که رفت ، دیدن که برگشت، گفتند ترسیده!
پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت:
تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!
و پا برهنه رفت…
چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است
چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است
روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش
عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .
برای شادی روح تمام شهدا صلوات........
پرواز، بدون بال و پر می خواهم
یک گوشه ی چشم، یک نظر می خواهم
ای کاش برای تو بمیرم بی بی (س)
من یک بدن بدون سر میخواهم
اگه لایق شهادت هستم.............
کاش می شد به همان حال و هوا برگردیم
بـه زمــیــن و بــه زمـــان شهـــدا بـرگـردیــم
دور بـاشـیـــم از آئـیـنـه ی خــودبـیـنـی مـان
کـاشــــ می شد که دوباره به خـدا برگردیم
رفتن همیشه انقدرها هم می گویند بد نیست...
فکرش را بکن..مثلا اگر پدر به جنگ نمیرفت...
من نمیدانم..این شعر را....ایران را..مادر را...
به فارسی می نوشتم یا....
شـما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط تــرانه ســرودیم، نـان درآوردیـــــم
بـــرای ایــنکــه بگوییــم با شما بودیـم
چقـــدر از خـــودمان داستـان درآوردیـم
و آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم ...
خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛
بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن ...
میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ
مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده ...
خدایا، تو میدانی که چه می کشیم ، پنداری که چون شمع ذوب می شویم ، آب می شویم ...
ما ازمردن نمی هراسیم ، اما میترسیم بعد ازما ایمان را سر ببرند و اگر نسوزیم هم که روشنائی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد ، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از دیگر سو باید شهید شویم تا آینده بماند هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند وهم باید بمانیم تا فردا شهید نشود ، عجب دردی ...
چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم ...
به یاد داشته باش:
میزان انسانیت یک فرد
از نحوه برخورد او با دیگرانی که برای وی هیچ کاری نکرده اند، مشخص می شود
کسانیکه قدر دستان نوازشگر را ندانند،عاقبت پاهای لگد کوب را می بوسند . . .
خدا شما را رحمت کند ،
بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که
گوینده حق اندک
و زبان از راستگویى عاجز
و حق طلبان بى ارزشند
مردم گرفتار گناه و به سازشکارى همداستانند ،
جوانانشان بد اخلاق
و پیر مردانشان گنهکار
و عالمشان دو رو
و نزدیکانشان سود جویند
نه خردسالانشان بزرگان را احترام مى کنند
و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى گیرند.
ترجمه خطبه 233 نهج البلاغه
یه نصیحت : همیشه مراقب جفتک اونایی که خر فرضشون میکردی ، باش !