یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

خوردن مال یتیم...


حضرت امیرالمونین به چشم درد سختی مبتلا شدند..به طوریکه صدای ناله ان حضرت بلند شد...رسول خدا به عیادت ایشان امد ..فرمود این ناله در اثر کم صبری است یا شدت درد است؟عرض کرد هیچ وقت به این شدت دردی عارض من نشده بود...حضرت محمد خبر وحشتناکی ذکر فرمود که امیرالمومنین چشم درد را فراموش کرد..ان خبر این است:بدرستیکه که عزراییل وقتی که برای گرفتن جان کافری می اید سیخهایی از اتش همراه اوست..پس با انها جان او را می گیرد..پس جهنم صیحه می زند..امیرالمومنین راست نشست و گفت:یا رسول الله حدیثی که فرمودید تکرار فرمایید که درد چشم را فراموش کردم از ترس این خبر..ایا از امت شما هم کسی هست که به این معذب شده و بمیرد؟فرمود اری سه طایفه از مسلمانانند که این قسم جان می دهند :حاکم ظالم کننده..خورنده مال یتیم به ناحق..شهادت دهنده به دروغ...به درستی که خورنده مال یتیم زود است که وبال کارش در دنیا به اولادش برسد و خودش به سزایش در اخرت خواهد رسید...

نشانه های روز قیامت...

پایان زندگی بشر در دنیا و نزدیک شدن به روز حشر و قیامت موضوعی است که با بیان نشانه ها درباره ان هشدار داده شده است...یکی از نشانه های نزدیک شدن قیامت خروج یاجوج و ماجوج است که پیرامون ان در قران کریم سخن به میان امده است..سوره کهف ایه 94

گفتند:ای ذوالقرنین یاجوج و ماجوج پشت این کوه فسادو خونریزی و وحشیگری بسیار میکنند...ایا چنانکه ما خرج انرا به عهده بگیریم سدی میان ما و انها می بندی که ما از شر انان اسوده باشیم؟ان سد ساخته میشود و مردم در راحتی زندگی میکنندو زمانی به اراده خداوند ان سد شکسته میشودو انها خروج کنندو به کوچک و بزرگ رحم نمیکنند و خروج انها یکی از علامات نزدیک شدن قیامت است..


ویژگیهای دوست...


امام صادق میفرماید:دوستی دارای شرایط و حدودی است.اگرکسی همه ان شرایط را داشته باشد کمال صداقت و دوستی را دارد و اگر کسی تنها برخی از انها را داشته باشد هرچند دوست نامیده میشود اما کمال صداقت و دوستی را ندارد..واگر کسی هیچ یک از انها را نداشته باشد چیزی از دوستی را ندارد و اصلا نباید او را دوست نامید:

1.ظاهر و باطن دوست باید یکسان باشد

2.افتخارات دوستش را افتخار خود و شکست های او را شکست خود بداند

3.ثروت و قدرت رفتار او را با دوستش تغییر ندهد

4.چیزی را از دوستش دریغ نورزد

5.در سختی ها دوست خود را رها نکند


نازخندان باغ را خندان کند............صحبت مردانت از مردان کند

گرتو سنگ صخره و مرمر شوی.............چون به صاحب دل رسی گوهر شوی

مهرپاکان در میان جان نشان...............دل مده الا به مهر دلخوشان

ایلام ما...


ایلام با 20هزار و 150 کیلومتر مربع مساحت 1/2درصد از خاک پاک ایران اسلامی را تشکیل داده است..درطول سالیان متمادی فرزندانی دانا و توانا ..خوش فکر فهیم و بابصیرت را در دامن خود پرورده است..هرفرزندی در مقطعی از تاریخ فراخور توان و استعدادش برای خدمت به این قسمت از خاک وطن از هیچ کوششی فروگذار نکرده است..ازصاحب نظران حوزه ادبیات <ادیبان اندیشه ورز.جامعه شناسان توانا و درد اشنا..اسلام شناسان حق طلب و حقیقت جو..مردم شناسان نکته سنج..هنرمندان فهیم و ظریف بین انتظار دارد دین خود را به ایلام و ایلامیان ادا کنند تا در برابر نسل های بعدی پاسخگو نباشند...سیاست گذاری فرهنگی را تشریح نمایند فرهنگ بومی را باز طراحی کنند و مظلومیت های ان را بنمایانند..فقر و محرومیت های فرهنگی را شناسایی و متناسب با ذایقه مردم راه کارهای اجرایی ارتقای ان را عرضه نمایند..تا کاروان سازندگی و توسعه فرهنگ در سایه عزت مصلحت و ارامش به مسیر رشد و بالندگی اش ادامه دهد..و همگام با استان های دیگربه قله اهداف و ارمان های والای نظام دست یابد...ان شاالله

عملیات کربلای 1


عملیات کربلای 1..مهران سال 1365...رزمندگان شجاع هشت سال دفاع مقدس 

یاورمحرومان حیدرکرار


طبیبا زخم مولا را دوا کن*

طبیبا زخم او آهسته وا کن*


مدارا کن به این فرق شکسته*

که شمشیرش به پیشانی نشسته*


طبیبا قلب زینب را شکستی*

تکلم کن چرا ساکت نشستی*


سکوتت قلب زینب را زند نیش*

مسوزانم سینه ما را از این بیش*


مگر در زخم بیمارت چه خواندی*

که لب بستی و از گفتار ماندی*


به پیشانی بیمارت چه دیدی*

چرا دل از حیات او بریدی*


طبیبا کودکان چشم انتظارند*

بجز بابای ما بابا ندارند*


طبیبا مستمندان بی غذایند*

همه چشم انتظار مرتضایند*


چرا گردیدی از گفتار خاموش*

مگر خواهد شود زینب سیه پوش*


تکلّم کن زبیمارت سخن گو*

ولی آهسته برگوش حسن گو*


طبیب از دیدن زخم علی سوخت*

نگه بر چشم گریان حسن دوخت*


بگفت ای مصطفی را میوۀ دل*

مرا از نسخه بنوشتن چه حاصل*


زمام چاره دیگر دست من نیست*

دوائی بر علی غیر از کفن نیست*


*التماس دعای مخصوص*


شهید احمد برازنده..

کی به تو شلیک کرد؟..نمیدانم..اگر میدانستم الان صدها تیر بهش شلیک میکردم...نمیدونم چطور جرات کرد که به شما شلیک کنه ...ولی خو پدر نامردانه به شما شلیک کردند ..هیچوقت بعثی هارو نخواهم بخشید...الان خیلیا میگن جنگ بوده..کارت عروسی که پخش نمیکردن..اره جنگ بوده ولی خو نامردانه و ریاکارانه بهش شلیک کردین...اونم شلیک توسط تک تیراندازها...که نامردترین جنگاورانی هستند که انسانها را شهید و یا به قتل میرسانند..مهم نیست برمیگردی و انتقام خواهی گرفت مطمینم...

شهید احمد برازنده در حالی که از سنگر بیرون میاد و میخاد دیده بانی بده توسط شلیک یکی از تک تیراندازهای بعثی قرار میگیره و خون سرخش در کنجانچم بر زمین ریخته میشود..همیشه دوستت دارم شهید....همیشه دوستت دارم پدر


شهید احمد برازنده...درد دل فرزند

آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم . الان که سن و سالی ازم گذشته دلتنگی ها به سراغم اومده..بعد از رفتنت مادرم چه سختیهای زیادی رو به خود دیده پدرجان...درد بی پدری و بی کسی مارو همیشه اذیت میکند....پدرم چقد فراموشکار شده اند اونایی که تا بودی مثل کوه بهت تکیه کرده بودند..اونایی که حتی سراغی از بچه هات نمیگیرن...اونایی که از امتیازات شما استفاده کردند ...دنیا دار مکافاته ..روزی که سایه های مرگ رو در کنار خود حس کردند اون موقع پشیمونی سودی نداره و باید پاسخگو شما باشند پدرجان...من نمیتونم اونارو ببخشم ...خدا هم اونارو نبخشه به حق مولایم علی که همیشه بهش تکیه کرده بودی پدرجان....زندگی کردن..نفس کشیدن در این دنیا خیلی عذاب اوره..اینجا خیلی وقته همه دچار الزایمر شده اند ...میدونم پدرجان از همه چی خبر داری و اینو به جرات قسم میخورم با ظهور اقام مهدی دوباره باز خواهی گشت ..امیدوارم اجل یاری بده و اون روز رو ببینم...راستی پدر جان ..مادربزرگ و پدربزرگ حالشون چطوره...اونا بعد از رفتنت چه مصیبت ها و بلاها نبود که سرشون اومد..تو که رفتی اونا هم مثه گل پژمرده شدن..

با نامهربانی ها زیادی مواجه شدن ..ولی خو همیشه هوای مارو داشتن ..که این به مذاق خیلیا خوش نیومد و همیشه مورد اماج و تهاجم قرار گرفتن...پدرجان عمو خوبه اون بدون تو نمیتونست نفس بکشه ..میدونم الان خیلی خوشحاله که پیش شماست اونو از طرف من ببوس ..بهش بگو بچه هات خوبن نگرانشون نشه ...پدرجان به داداش بگو بعد از رفتن تو چرا مارو تنها گذاشت ..بعد از شما تنها تکیه گاه مون اون بود...هنوزم باور نمیکنم داداش مارو تنها گذاشته..پدرجان داداش رو به خودت میسپارم نزار هیچوقت ناراحت شه ..اخه او بعد از شما همیشه سنگ صبور ما بود...راستی پدرجان : مادر خیلی شکسته شده...اون برامون هم پدر بود هم مادر در فراق شما...هنوزم دلمون به بودن اون خوشه ...همیشه هواشو داشته باش حتی بیشتر از ما...اون بهترین مادر دنیاست....پدرجان منو ببخش که همش از دلتنگی هام گفتم .. اعتبار و نام شما همیشه موجب مباهات و فخر ما هست و خواهد بود هرچند که خیلیا زود فراموش کردند ..تا وقتی که نفس میکشم نامت را فریاد میزنم ..و با تمام وجودم فریاد میزنم دوست دارم ای پدر شهیدم...یاعلی مدد


شهید احمد برازنده


پیر ما گفت شهادت هنر مردان است عقل نامرد در این دایره سرگردان است

 پیر ما گفت که مردان الهی مردند که به دنبال رفیق ازلی می گردند


 شهدا رفتند و ما مانده ایم .  برای جانبازان که ماندن چه کردیم ؟


برای آزادگان چه کردیم؟ برای خانواده شهدا چه کردیم ؟


 نمی دانم ما که لیاقت حضور در جبهه ها و زندگی در کنار آنها را نداشتیم آی کسانی که دم از شهدا می زنید مرد باشید و بر سر عهد و پیمان خود بمانید تا نکند پشیمان و سرافکنده و روسیاه در محضرشان شویم .


شهدا را یاد کنیم . شده با ذکر یک صلوات .


بار ها از این که زنده هستم و دارم روی دم اون آدم های بزرگ بازدم می دهم از زنده بودنم


خجالت می کشم . خدایا تو خودت می دانید در دل و قلب من چه می گذرد .


در باغ شهادت را بستند ...


ای خدا......


مادر جان کجا میروی؟

گفت میرم خانه پسرم .

گفتم نزدیک ؟

گفت نه بلوار ابوذر

گفتم بیا من می رسونمت گفت مزاحمت نمیشم پسرم!

گفتم چه مزاحمتی بیا میرسونمت

اومد و به سختی سوار ماشین شد و وقتی راه افتادیم حین حرکت ازش پرسیدم مادر کیو تو بهشت زهرا(س) داری که با این سن و سال به خاطرش خودت رو به زحمت انداختی؟

در جواب گفت تمام هستیم و تنها فرزندم در جنگ شهید شده وقبلنا هر هفته می اومدم و لی الان که پیر شدم دیگه هر وقت بتونم میام.

من که با شنیدم این حرفش بغض به گلوم فشار آورده بود با سختی ازش پرسیدم مادر جان با چی میایی؟ کسی میرسونتت؟

گفت نه پسرم با مترو اتو بوس میام

گفتم پس چرا الان داشتی پیاده بر میگشتی؟

گفت تنها پولی که داشتم رو امروز دادم و برای پسرم گل خریدم و گذاشتم بالای سر قبرش و دیگه پول نداشتم که بلیط مترو بخرم برای همین پیاده راه افتادم که برم سمت خونه!

بنویس بابا


دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد . .


دانشگاه که قبول شد، همه گفتند: با سهمیه قبول شده!!!


ولی ... هیچوقت نفهمیدند


کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند که بنویسد بابا! . . .


یک هفته در تب ســـــــوخت . . ..

ایــمـان

جبهه ایمان تقوا خلوص نیت


دیروز پشت خاکریز بودیم


و امروز در پناه میز!



دیروز دنبال گمنامی بودیم


و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.



جبهه بوی ایمان می داد


و اینجا ایمانمان بو می دهد


بی قـانونی

کمک به دیگران  طبیعت  عشق helping people


هیچ دقت کرده ایم ؟


هیـچ چیز در طبیعـت برای خـود زنـدگی نمی کنـد .


رودخـانه ها آب خـود را مصـرف نمی کننـد .


درختـان میوه خـود را نمی خورنـد .


خورشیـد گرمای خـود را استفاده نمی کنـد .


گـل , عطـرش را برای خـود گسترش نمی دهـد .


 


زندگی برای دیگران


قـانون طبیعت است .


پس گذشت و فداکاری


قـانون طبیعت است .


 


بی قـانونی کنیم از انرژی اطرافمان


محـروم خواهیم شد ..