در روزگاری که طنین گلولهها خواب از چشم زمین ربوده بود و خاک، تشنهی غیرت مردان بیادعا بود، مردی از تبار دلیران برخاست؛ شهید احمد برازنده، فرزند ایلام، از نسل غیرت، از سلالهی آتش و افتخار.
روزی که احمد کشوری، آن افسر رشید آسمان، در ایلام فرود آمد و ندا سر داد:
«آیا در میان شما مردی نیست که با من به دل دشمن زند، بر بالگرد نشیند و راه شناسایی را بگشاید؟»
صدایی از سکوت برخاست؛ صدای مردی که واهمه را پشت سر نهاده بود، مردی که جان را در کفه اخلاص گذاشت و گفت:
«من هستم، احمد برازنده، پسر این خاک، فرزند غیرت. میآیم.»
و آمد...
سوار بر بالگرد شد، نه با ترس، که با افتخار. با نگاه تیزبین و دلی آرام، در دل میدان دشمن پرواز کرد، برای وطن، برای فردا.
او مرز شجاعت را دوباره تعریف کرد؛ نه با شعار، بلکه با حضور.
با احمد کشوری پرواز کرد و شد چشم بینای جبهه، شد زبان بیصدای فریاد آزادی.
و این آغاز راهی شد که پایانش، آسمان بود...
او پرکشید، بیصدا، اما نه فراموششده؛ که در حافظهی خاک حک شد، در رگهای ایلام جاری ماند.