یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

شهدای برازنده...

افسانه دو سرو ایستاده؛ روایت حماسه احمد و نعمت‌الله برازنده


در دل کوه‌های خاموش و دشت‌های سوخته‌ی ایلام، دو نام می‌درخشند، همچون دو ستاره‌ی فروزان در شب‌های بی‌پایان غربت و نبرد؛ شهید احمد برازنده و شهید حاج نعمت‌الله برازنده.

فرزندان پدرِ کارگر و مادری از تبار صبر؛ فرزندان فرامرز و گوهر، که رنج را با لبخند به دوش کشیدند و افتخار را برای استان، در پیشانی تاریخ حک کردند.


احمد، آن دلیر جوان، روزی که صدای پرهیبت بالگرد احمد کشوری در آسمان ایلام پیچید و بانگ زد:

«مردی نیست که با من بر بال پرواز نشیند و دل به دلِ خطر بسپارد؟»

احمد بی‌درنگ برخاست، بی‌آنکه به جان خویش بیاندیشد.

در چشم‌هایش شجاعت بود، در دلش غیرت، و در دستانش تعهد به خاک.


و نعمت‌الله، برادر بزرگ‌تر، مرد میدان و جهاد، حاجیِ جبهه‌ها و پناهگاه رزمنده‌ها.

در روزهایی که گلوله بی‌اجازه از مرزها عبور می‌کرد، نعمت‌الله دیوار غیرت شد.

ساده، صبور، کم‌حرف، اما کوه‌صفت. به لبش ذکر بود، و به قلبش یقین.

او، همسنگر شهامت بود و هم‌قسم با شهادت.


و مادرشان، گوهر، زنی که چشم‌هایش از گریه کم‌سو شد،

اما دلش روشن‌تر از خورشید باقی ماند؛

و پدرشان، فرامرز، که دست‌هایش پینه بسته بود،

اما آغوشش همیشه خانه‌ی امن ایمان و پایداری بود.


و اینچنین بود که نام برازنده، برازنده‌ی پرچم ایلام شد؛

نه تنها به‌واسطه‌ی خون ریخته‌شان،

بلکه به‌واسطه‌ی رشادت‌شان، ایمان‌شان، و سکوتی که فریاد شد.



---


آن‌ها رفتند، اما نرفتند...


امروز، هر پرچمی که در باد ایستاده،

و هر کودک ایلامی که بی‌دغدغه لبخند می‌زند،

نشانی از احمد و نعمت‌الله است؛

دو شهید، دو برادر،

دو قصه‌ی بلند، از یک فصل جاودانه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد