یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

نفس های آخر در جزیره عروسک ها...

در دل کانال‌های آبی «خوچیمیلکو» در مکزیک، جزیره‌ای هست که مردم بومی آن را نفرین‌شده می‌دانند. کسی آن‌جا زندگی نمی‌کند. فقط عروسک‌ها. هزاران عروسک آویزان از درختان؛ شکسته، بدون چشم، بی‌دست‌وپا. اما مگر یک عروسک نفس می‌کشد؟  


روزی مردی به نام «دون جولیان» همه چیز را رها کرد و به تنهایی به این جزیره رفت. می‌گفت:

«دختر بچه‌ای را دیدم که در این کانال غرق شد. نتوانستم نجاتش دهم. حالا صدایش هر شب در گوشم می‌پیچد...»


او شروع به جمع‌کردن عروسک‌ها کرد. از زباله‌ها، از خیابان‌ها، از هر جایی که عروسکی متروک پیدا می‌کرد. به درخت‌ها می‌بست، به حصارها، به سقف کلبه‌اش. می‌گفت:

«این‌ها روح آن دختر را آرام می‌کنند. اما هر شب که عروسک اضافه می‌کنم، صدایش واضح‌تر می‌شود...»


سال‌ها گذشت.


و روزی جولیان را در همان کانال پیدا کردند، درست در همان نقطه‌ای که آن دختر غرق شده بود. مرده بود. بی‌هیچ نشانه‌ای. فقط دستش مثل همیشه، یک عروسک نیمه‌سوخته را گرفته بود.


اما داستان اینجا تمام نمی‌شود.


گردشگرانی که از جزیره بازدید کرده‌اند، گفته‌اند گاهی عروسک‌ها پلک می‌زنند. بعضی وقت‌ها صدای نفس‌کشیدن میان درختان شنیده می‌شود.

یکی گفت:

«فکر کردم صدای دختر کوچکی را شنیدم که گفت: یکی دیگه… بیار… من تنهام.»


و حالا، مردم بومی می‌گویند هر عروسکی که به این جزیره می‌رسد، روحی تازه می‌گیرد. چون آن دختر هنوز آرام نگرفته.

و هر کسی که شب در جزیره بماند، خوابش با صدای خنده‌ای کودکانه می‌شکند...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد