یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

یادگاری از اتش

در آغاز، دنیا بی‌دشمنی بود. آدم، حوّا، دشت‌هایی از آرامش، و دو پسر: یکی بذر می‌کاشت، یکی گله می‌چراند. اما روزی رسید که خاک، مزه خون را چشید؛ و آن روز، زمین برای همیشه نفرین شد.


قابیل، نخستین کسی بود که آینه را تاب نیاورد.

او نمی‌توانست برادرش را ببیند، چون وجود هابیل، انعکاسی بود از ناتوانی خودش.

و تیغ از حسد بلند شد، نه از عدالت.


او کشید...

و هابیل افتاد.

و جهان با چشم‌های یک مادر اشک شد.


اما این قصه، فقط در ابتدای کتاب نیست.

قابیل هنوز زنده است.

او شاید امروز کت‌شلوار پوشیده، شاید بر صندلی فرماندهی یا پشت ماشه‌ی خمپاره‌انداز،

اما هنوز می‌کشد...

نه برای خدا، که برای قدرت.


هابیل‌ها اما هنوز وضو می‌گیرند با گرد و غبار،

هنوز جان می‌دهند بی‌صدا،

هنوز مادر دارند که به عکس‌شان سلام می‌دهند.


در کوچه‌های غزه، در خاک ایلام، در شلمچه و خرمشهر،

قابیل می‌کشد، هابیل شهید می‌شود.


و تنها فرق امروز با آن روز این است که:

خونِ هابیل، اکنون بر پرچم‌ها نقش بسته، و صدایش... صدای تمام شهیدان تاریخ است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد