اگر کوروش، پادشاه پارس، اینک از آرامگاه خویش برمیخاست؛
با ردای خاکآلودش،
و نگاهی که روزگاری بر بابل و لیدیه سایه انداخته بود...
چه میدید؟
او میدید که فرزندانش دیگر بر اسب سوار نمیشوند،
اما هنوز غیرت، زره دلهایشان است.
او میدید، مرزهایی که با تدبیر نگه داشته بود،
اینک با خون جوانانی چون احمد برازنده و نعمتالله برازنده پاسداری میشود؛
بیادعا، بیتاج.
کوروش اگر امروز بود،
در دل خانوادهای شهیدپرور در ایلام خانه میکرد.
مینشست کنار مادری بهنام "گوهر"،
که چشمهایش بهجای بینایی، پر از گریه بود؛
و میگفت: «ای زنِ ایلامی، تو را باید در ستون تختجمشید تراشید.»
او اگر امروز بود،
دست میکشید بر پیشانی خاکخوردهی پدری به نام فرامرز،
و به احترام دستان پینهبستهاش تعظیم میکرد؛
و مینوشت در منشور جدیدی:
> «در سرزمین پارس، مردانی زیستهاند که بینیزه و بیتاج،
بزرگتر از هر پادشاهی،
بر دل تاریخ فرمان راندهاند.»
کوروش اگر امروز بود،
خود را به شلمچه میرساند،
پوتینهای خاکی شهدا را در آغوش میگرفت،
و مینوشت:
> «من پادشاه بودم، اما اینان…
وارثان جاودانگیاند.»