یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

راز صندوقچه شمس تبریزی...


سال‌ها بعد از غیبت شمس، وقتی همه گمان می‌کردند او مرده، پیرمردی ناشناس وارد قونیه شد. ردایش خاکی بود و گام‌هایش سنگین، اما چشم‌هایش برق روشنی خاصی داشت.

به آرامی وارد خانقاهی شد و گفت:

"صندوقی نزد شماست که به نام شمس تبریزی‌ست… از مولانا به امانت مانده."


اهل خانقاه با شگفتی صندوقچه‌ای چوبی آوردند که هیچ‌کس نتوانسته بود آن را بگشاید.

پیرمرد دست کشید بر قفلش و آرام گفت:

"این نه برای گشودن است… برای شنیدن است."


وقتی درِ صندوق باز شد، نه طلا بود، نه نوشته… بلکه تنها صدایی شنیده شد:

شعرهایی که هیچ‌گاه گفته نشده بود.

آهنگی که هر بار گوش می‌دادی، چیزی تازه در دل آدم می‌کاشت… نه از جنس واژه، بلکه از جنس نور.


وقتی سر برداشتند، پیرمرد رفته بود.

و دیگر، آن صندوق هم خاموش شد… گویی فقط برای همان لحظه آمده بود.



---


داستان افسانه‌وار بود…

اما بعدها، یکی از نوادگان مولانا نوشت:

"در خاندان ما، همواره گفته می‌شد شعرهای شمس، هنوز در جهان می‌گردند، بی‌آنکه نوشته شده باشند."


نظرات فراموش نشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد