یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است
یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت    مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

یوسف از جرم زلیخامدتی زندان برفت مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است

همه چیز در این وبلاگ موجود است

افسانه چشمه خون...

مکان: حوالی مرز قدیمی کنجانچم – ایلام


می‌گویند در دل صخره‌ای پنهان در کوه‌های کنجانچم، چشمه‌ای جریان دارد که سرخ است، همیشه سرخ. مردم به آن می‌گویند:

«چشمه‌ی خون»


پیرها باور دارند این چشمه، از زمان جنگ‌ها و شهادت‌ها باقی مانده. اما افسانه‌ای هست که حقیقت را جور دیگری می‌گوید:


روزی، نگهبان کوهستان، مردی تنها با عبایی خاکی‌رنگ، دید که سربازی زخمی از جنگ برگشته. آب خواست، اما هیچ آبی نمانده بود. مرد، خون خودش را به او نوشاند—نه از رگ، که از دل.


از آن روز، کوه، وفاداری مرد را در دلش نگه داشت و چشمه‌ای جوشید، نه از آب، که از نشانه‌ی فداکاری.


هر سال در نیمه‌شب زمستان، چشمه گرم‌تر می‌شود. بعضی شب‌ها صدای زمزمه می‌آید:

«کسی که جان می‌دهد، جاودانه می‌ماند.»



---


هشدار مردم محلی:


اگر از چشمه بنوشی، باید قول بدهی به خاکت خیانت نکنی.

چرا که چشمه، فقط وفاداران را زنده نگه می‌دارد.

و اگر دروغ بگویی، خون تو با چشمه یکی می‌شود...



---


جمله‌های ناب از دل این افسانه:


برخی چشمه‌ها، از خون جوشیده‌اند، نه از ابر.


وفاداری، گاهی در تاریکی انجام می‌گیرد و در روشنی می‌ماند.


نه هر سرخی نشانه‌ی خون است، نه هر خون نشانه‌ی شکست.


خاک، حافظ جان‌هایی‌ست که برایش سوختند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد